خستگی ها وبی مهری ها!!؟؟

من از روستاهای دور دست امدم برایم فریب وکلک معنایی ندارد من بر سفره دستهای پینه بسته امدم من از کنار خرمنهایی امدم که هزاران پرنده اسوده خاطر روزی میبرند من از دوردستهای بی تکلف بی هیچ الایشی امدم مرا به صدای پای باد های خرمنهای بی دیوار بسپار مرا به اغوش دستهای دستگیر بسپار من از کنار الالهای زیبای کوهستانی گذشتم با من از هم اغوشی باد ولاله بگو برایمبا من از زرنگی وبیتفاوتی سخن نگو امال من دستگیریست لذت من کمک به دستهای دراز شده است  من از بیتفاتی از قدرتهای پوچ وتوخالی من از واژهای بی محبت من از قیافه های متکبر متنفرم من از دیار شقایق های زخمی امدم با من از عشق بگو من از نخواستن های توانا متنفرم من از ادمهایی خودباخته بی ریشه ی متظاهر متنفرم روح من امنزجر است از بی شخصیت ای بی وجدان از درک نکردن های انسان نما مرا باکدامین خارهای خوار هم صحبت است؟من زاده روستای نان پاک خورده ام من را با گل لاله با شبدرهای پای سپیدار هم نشینیست من از کنار جوی اب کنار درخت انار امدم مرا با تکبر با قضاوتهای بیجا با ناهمدلی با زرنگی با سفره های حرام همدمی نیست با دستور های مردم ازار بر تلافی های خشمگینانه  با گروه بندی های زمینی همرهی نیست من از سرزمین خود بودنها امدم من ازجادهای دست های پینه بسته  امدم من با خواهش های ذلیلانه وتسلیم های خوارگونه از سرک کشیدنهایی های مذبوحانه بیگانه ام از من از امتیازهای بی هویت بی نشانه از مزدورهای مواجب بگیر نگو با من از قصه های قدرت نشان الهی بگو بگو که خدا الم تعلم باان ا...یری است  برایم از ارزوهای یک کودک گل فروش بگو از پیرمرد کیسه کارتن بدوش با هزاران ارزو وامید بگو

درج غبارآلود زمان(نجوای پاک اسمانی) ...